من آهنگ غریب روزگارم غمی در انتهای سینه دارم تمام هستی ام یک قلب پاک است که آن را زیر پایت می گذارم
در برکه ی عشق گربه شویی نکنید از عاشق خسته باز جویی نکنید
شب بود و شمع بود و من بودم و غم شب رفت و شمع سوخت و من ماندم و غم
شمع که می سوزد و پروانه به دورش محزون من که می سوزم و پروانه ندارم چه کنم؟